داستان خلقت جهان(پیشگویی خان الماس)

نام شعر(پیشگویی):ذات حق،یابی(آغاز خلقت)

شعر:                

ذات حق،یابی

ذات حق در دنیا بود

نه عهد ذرات ذات حق یابی

در زمان قبل از خلقت عالم ذات حق در دنیا بود

اوسا که نه لوح نه ثریا بی

آن زمان که لوح محفوظ و ستارگان آفریده نشده بودند

نه عرش بی نه فرش جهان دریابی

عرش و فرش خلش نشده بود و جهان سراسر بحری بیکران بود

مولام و دربی درنه تای دریا

وذات مولایم چون گوهری بود در اعماق آن دریا

ژه در برآما جهان کرو احیاء

از آن گوهر بیرون آمد و خلقت جهان را بنیاد نهاد

نام ویش نیا و خاوندگار

و خود را به نام خداوندگار موسوم فرمود

عرش و کرسی و فرش اوسا داقرار

وبعد عرش و فرش و کرسی را خلق نمود،ازآن

هفتاد هزار سال تک و تنیا فرد

پس هفتاد هزار سال تنهای تنها در عالم وجود

 دریو دریاوه چوگان بازیش کرد

و در اقیانوس بیکران هستی یکه تاز میدان آفرینش بود

ژه خاک بساط سازا جبرئیل

پس از آن از خاک موجود در آستانه در گاه خود جبرئیل

تابی وهامراز خالق جلیل

را خلق فرمودو اورا همراز و مونس و محرم بزرگی خود قرار داد

ایمجار ایجاد کرد ملک یک جار

و اینبار در یک مرحله چند فرشته را بطور همزمان خلق کرد

ژو بعد زمینو آسمان داقرار

پس از آن زمین و آسمانها را خلقت فرمود

و سر قدرت سازنا عالم

و از دریای قدرت و باطن خود جهان را ساخت

هفت طوق ژه پشت ماهی کرد محکم

و هفت طبق زمین را بر دوش قدرتی پنهان استوار کرد

و قدرت ویش خالق اکبر

و بانیروی خداوندی خود آن یگانه خالق بزرگ

عناصر یکجا آورد و نظر

در یک مرحله عناصر چندگانه را پدید آورد

مدت مدیدی ژه مابین ویرد

ومدت زمانی طولانی از این مراحل گذشت

خلقت آدم و خیال آورد

وحضرتش به اندیشه خلقت آدم افتاد

فرما ملکان چنی جبرئیل

به ملائک ارشد به سرکردگی جبرئیل امر فرمود

بچن خاک بارن اژ کوی سراندیل

که برای آوردن خاک به کوه سراندبیل بروند

بلکم بنیاد آدمیزاد کیم

بلکه باآن خاک بنای خلقت آدم را بگذاریم

دل آیمان وی دنیا شاد کیم

تادلهای آدمیان را به لطف خود شاد کنیم

ملکان هر یک عازم بین و خاک

فرشتگان هریک جداگانه بسوی خاک روانه شدند

وحکمو موجز پادشاهی بیباک

براساس فرمان و معجزات پادشاه قادر بیباک 

خاک حاشا مکرد مگریو اشیون

خاک بشدت میگریست وازقبول درخواست ملائک خودداری

می کرد

آمانن طاقت آیمیم نین

ومی گفت طاقت آدم شدن را ندارم

ملائک آمان عرض کردن و شا

فرشتگان به خدمت خداوند بازگشته و عرض کردند

خاک ژ آیمی مکرو حاشا

خاک از آدم شدن بیم دارد و  با ما نمی آید

شا فرما وعزرائیل وتا وناجیل

حضرت حق به عزرائیل امر فرمود که با سرعت و جدیت

تو مأمور خاک و کوی سراندیل

به کوه سراندیب برو ومأمور آوردن خاک باش

عزرائیل وقار داخل بی و خاک

عزرائیل با قهر و غضب به عالم خاک وارد شد

وحکمو موجز پادشای سهمناک

وحکم حضرت جبار را به خاک ابلاغ کرد

خاک حاشا مکرد مگروا زار زار

خاک زار زار گریه میکردو بازهم از قبول دعوت خودداری می کرد

بوه خشم و ذات بیتای کردگار

مرا به ذات کردگار بی همتا ببخش

عزرائیل ذزه رام ناورد ودل

عزرائیل در اجرای امر محکم ایستاده و ذره ای رحم به دل راه نداد

نیش سرکمبش محکم دست و گل

با قدرت تمام مشتی از خاک را برداشت

قوت دا وبال اوجا وریزا

وازجا برخاسته و شهپرهارا گشود در آسمان به پرواز در آمد

شهپر داوهم نیشت و روی هوا

ودر روی هوا در سیر و پرواز بودتا به حضور

خاک هاورد نیا و حضور شا

حضرت حق رسید و خاکی راکه آورده بود به پیشگاه حضرتش تقدیم کرد

داتش امرتو هاوردم و جا

و گفت خداوندا امرت را به جای آوردم

شادات ملکان چنی ذات پیر

شاه عالم به جمع ملائک ارشد به سرپرستی فرشته اعظم

او قبضه ی خاک بکین و خمیر

یعنی جبرئیل امر کرد که این مشت  خاک را با آب بیامیزید

خاک تیارن خمیرژیش بساز

این خاک خاکی مستعد و مبارک است ازآن خمیر بسازید

آیم ایجاد کین و صدقو نیاز

وباصدق و از سرنیازمندی باآن خمیر پیکر آدم را بسازید

وچوار عناصر خمیرش ساختن

فرشتگان با ترکیبی از خاک و آب و هوا و آتش خمیری ساختند

و شکل مولام قالبش ساختن

وازآن خمیر کالبدی به شکل وشمایل مولایم آفریدند

الماس کمترین یاران مولان

خان الماس ارادتمند  کمترین یاران مولاست

و دین یاریش الاو ایوه لان

و دین مقدس یاری رابا جان و دل قبول دارد

پایان

اگر دوست داشتید بگید تا پیشگویی های آینده رو هم براتون بذارم.

التماس دعا



برچسب‌ها: داستان خلقت جهان(پیشگویی خان الماس) ,

تاريخ : پنج شنبه 8 دی 1390 | 7:51 | نویسنده : یالثارات الحسین |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.